خانقاهِ دل[12]
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

خانقاهِ دل[12]

خانقاه دل

خانقاهِ دل[12]

  • ألا یا أیها السّاقی‌! برون بر حسرت دلها
  • که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکلها[1]
  • به می‌ بر بند راه عقل را از خانقاه دل
  • که این دارالجنون هرگز نباشد جای‌ عاقلها
  • اگر دل‌بسته‌ای‌ بر عشق جانان، جای‌ خالی‌ کن!
  • که این میخانه هرگز نیست جز مأوای‌ بیدلها
  • تو گر از نشئه‌ی‌ می‌ کمتر از آنی‌، به خود آیی‌
  • برون شو! بیدرنگ از مرز خلوتگاه غافلها
  • چه از گلهای‌ باغ دوست رنگ آن صنم دیدی‌
  • جدا گشتی‌ ز باغ دوست دریاها و ساحلها[2]
  • تو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدی‌
  • جدا گشتی‌ ز راه حق و پیوستی‌ به باطلها
  • اگر دل داده‌ای‌ بر عالم هستی‌ و بالاتر
  • به خود بستی‌ ز تار عنکبوتی‌ بس سلاسلها